جدول جو
جدول جو

معنی گستاخ گویی - جستجوی لغت در جدول جو

گستاخ گویی
(گُ)
بی پروا سخن گفتن. بی محابا گفتگو کردن. دلیرانه به سخن پرداختن:
نظامی چیست این گستاخ رویی
که با دولت کنی گستاخ گویی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گستاخ رویی
تصویر گستاخ رویی
بی پروایی، بی شرمی
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
بی شرمی. بی حیایی:
چو از بیطاقتی شوریده دل شد
از آن گستاخ روییها خجل شد.
نظامی.
پس از یکچند چون بیداردل گشت
از آن گستاخ روییها خجل گشت.
نظامی.
چو گستاخ رویی بر این داشته ست
که در پرده پوشیده نگذاشته ست.
نظامی.
چو شیرین یافت آن گستاخ رویی
بدو گفتا در این صورت چه گویی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
بی محاباگوی و بی صرفه گوی. (آنندراج) :
از آن بوالفضولان گستاخ گوی
وز آن بوالحکیمان دیوانه خوی.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
کنایه از بی شرم و بی حیا. (آنندراج). رجوع به گستاخ رو و گستاخ رویی شود
لغت نامه دهخدا
جسارت بی پروایی، بی شرمی وقاحت بی حیایی: چو شیرین یافت آن گستاخ رویی بدو گفتا درین صورت چه گویی ک (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار